مصطفی توفیقی | شهرآرانیوز - کسی چه میدانست آن چشمهای خاکستری روشن، آن چشمهای نیمباز به جهان بر چهره آن کودک ریزنقش، فردا چگونه چشمها را به بسیار بیکرانها میگشاید؛ پسر کوچک ابوتراب خان، نایب الحکومه قائن، یکی از ۶ فرزند خانواده گنجی است، خانوادهای که بیشتر در خدمت امرای قاینات (بیرجند کنونی) بودند. ابوتراب خان که پیشه کشاورزی و دامپروری نیز داشت، چون از فضل و کمال بهره برده بود، در قرنی که کسب علم در بین عامه رایج نبود، همه فرزندان پسر و دخترش را برای کسب دانش به مدارس محلی بیرجند سپرد. در چنین محیط بومی و خانوادگی بود که ستاره امید دانش جغرافیای ایرانزمین درخشیدن گرفت.
در تابستان۱۲۹۱ در «قهستان» قاینات، جزیرهای دورافتاده در دریای گستردهای از شن، محاصره شده در میان بیابانهای بی آبوعلف، جایی که میتوان در آن از سنگهای سخت، گوهرهای درخشان بیرون کشید، گوهری شبتاب به دنیا آمد بهنام «محمدحسن گنجی، پدر علم جغرافیای ایران و بنیانگذار دانش جغرافیای نوین و هواشناسی». خراسانیزادهای که نهتنها نامش را بر بلندای قلههای علمی و روی کرسی ریاست دانشگاههای مختلف میتوان دید، که کتاب جغرافیای بچههای دبستانی و دبیرستانی در دهههای مختلف هم یادگار اوست.
محمدحسن شش ساله بود که شاگرد مدرسه شوکتیه بیرجند شد. دوران ابتدایی درس خواندن او مصادف بود با اوج تحولات سیاسی اجتماعی گسترده کشور، پایان سلطنت دویست ساله قاجار و بیرجند که تا آن زمان روستای دورافتادهای به شمار میرفت، کم کم به عنوان منطقهای راهبردی مطرح شد و مرکز فرماندهی تیپ نظامی قائنات و سیستان وبلوچستان لقب گرفت. در مدرسه شوکتیه رسم بر این بود که به شاگرد نخست، شاگرد دوم و شاگرد سوم به ترتیب مدال طلا، نقره و یک کتاب نفیس هدیه میدادند و گنجی در ۶ سال تحصیل ۴ مدال طلا و ۲ نقره به دست آورد. نخستین بارقههای امید و پیشتازی که خودش نیز درباره آن میگوید: «در جشن پایان دوره که آن مدالها را به سینه زده بودم، چنان احساس سربلندی میکردم که گویی قلعه خیبر را فتح کرده بودم.»
به گفته گنجی، ۲ رویداد مهم در این سالها اثر عمیقی بر وی میگذارد: «خشک سالی شدیدی رخ داد که تأثیرات انسانی دردناکی برجا گذاشت. پس از سه چهار سال همه قناتهای بیرجند خشکید، محصولات کشاورزی از میان رفت و خیلی از روستاییان به شهرهای دیگر کوچ کردند. خانواده ما در آن سالها بسیار سختی کشیدند و حتی آب آشامیدنی را از جاهای دیگر فراهم میکردند.» دومین رویداد هنگامی رخ داد که او کلاس چهارم یا پنجم دبستان بود. زمستان ۱۳۴۳ قمری (۱۳۰۴ خورشیدی): «پس از چند روز بارش پیوسته باران، سیلی بزرگ رخ داد و همه قناتها را نابود کرد و آسیب زیادی به بار آورد.» خاطره تلخ این ۲ رویداد هواشناختی همچنان در ذهن گنجی ماند و حتی در گزینش روش زندگی و روی آوردن او به دانش جغرافیا و هواشناسی تأثیر زیادی گذاشت.»
«محمدحسن» که نشانههای نبوغش او را پس از پایان تحصیلات مقدماتی در سال۱۳۰۹ از مدرسه شوکتیه بیرجند با انگیزه تحصیلات عالیه در مدرسه عالی حقوق به تهران رسانده است، با درهای بسته مدرسه حقوق روبه رو میشود. او در تهران متوجه میشود که بیشتر استادان مدرسه عالی حقوق آن زمان فرانسوی اند و، چون زبان فرانسوی نمیدانست، به دارالمعلمین عالی رفت که نخستین بنیاد آموزش عالی آن زمان بود. دارالمعلمین عالی که در سال۱۳۰۷ بنیان گذاری شده بود، ۲ گروه «فلسفه و ادبیات» و «تاریخ و جغرافیا» داشت.
گنجی در رشته تاریخ و جغرافیا نام نویسی و پس از ۳ سال در سال۱۳۱۲ لیسانس آن رشته را دریافت کرد و از آنجا که در کنکور اعزام به خارج (در بخش معلمی تاریخ و جغرافیا) مقام اول را به دست آورده بود، در ۲۵شهریور۱۳۱۲ همراه با ۹۰نفر دیگر به فرانسه فرستاده شد، اما، چون در دبیرستان شوکتیه بیرجند تا اندازهای با زبان انگلیسی آشنا شده بود، او را با ۱۲نفر دیگر از دانشجویان به دانشگاه ویکتوریا در منچستر معرفی کردند که در آن زمان یکی از ۵ دانشگاه معتبر، پس از آکسفورد و کمبریج، به شمار میآمد.
گنجی پس از دریافت درجه لیسانس از انگلستان، سال۱۳۱۷ به ایران برمی گردد تا کمی هم به سروسامان دادن امور شخصی و علمی اش بگذراند. در ابتدای همین دهه از زندگی اوست که در ۲۴دی ۱۳۲۰ با خانم لطیفه جوادزاده، از ایرانیان مقیم ارمنستان، ازدواج میکند و یک سال بعد نیز موفق میشود نخستین کتابش با عنوان «جنگ و جغرافیا یا روابط دولتهای بزرگ در اقیانوسیه» را در تهران منتشر کند.
سرآغاز دهه پنجم زندگی نابغه جغرافیای ایران در آمریکا میگذرد؛ برای مطالعه در گرایش اقلیم شناسی در رشته جغرافیا. او پس از ۲ سال تحصیل در دانشگاه کلارک (در شهر ورستر ایالت ماساچوست) با دریافت درجه دکترای جغرافیا به وطن بازمی گردد و در دانشگاه تهران مشغول به تدریس میشود. در همین سال هاست که با بنیان گذاری سازمان هواشناسی ایران، برای ۱۳ سال از سال۱۳۳۵ تا ۱۳۴۷ مدیریت اداره کل هواشناسی کشور را برعهده میگیرد. او همچنین در این دهه علاوه بر تألیف کتاب «آمار بارندگی ایران»، ۲ کتاب جغرافیای سال پنجم و ششم ابتدایی را هم با همکاری حسین خلیلی فر مینویسد و به این صورت دانش جغرافیای مدرن را در مدارس ایران پایه گذاری میکند تا کم کم به عنوان یکی از پرکارترین نویسندگان کتابهای درسی با تألیف ۱۴ کتاب نیز شناخته شود.
او در شرح زندگی نامه اش درباره چگونگی آغاز این کار مینویسد: «در خرداد ۱۳۳۵ بود که روزی همایون صنعتی زاده از من وقت ملاقات خواست و همین که به دفتر محقر آن روز او در طبقه دوم ساختمان کوچکی در خیابان شاه رفتم، کتابی کوچک در قطع بزرگ با جلد رنگی زیبایی به نام جغرافیای طلایی به دستم داد و گفت این یک کتاب درسی درباره جغرافیای عمومی برای مدارس ابتدایی است و اگر ترجمه آن را جایگزین کتاب فعلی سال پنجم ابتدایی کنیم، خدمت بزرگی به توسعه دانش نوآموزانمان کرده ایم. او درست می گفت، چون در آن زمان کتاب جغرافیای ابتدایی روی کاغذ بسیار ارزان با نقشههای سیاه وسفید درهم چاپ میشد.
صنعتی زاده اضافه کرد که تا مطالب کتاب آماده شود، او فیلم و زینک آن را فراهم میکند و کتاب ابتدایی را برابر و مانند جغرافیای طلایی، اما به زبان فارسی برای اول سال تحصیلی آماده خواهد کرد. قراردادی به مبلغ مختصر ۷۵۰۰ تومان به نام من و ۲ نفر از شاگردان خوب و جغرافی دان من یعنی شادروانان دکتر لطف ا... مفخم پایان و حسین خلیلی فر بسته شد و آغازبه کار کردیم و طولی نکشید که کتاب جغرافیای سال پنجم ابتدایی با قطع بزرگ و کاغذ مرغوب و عکسها و نقشههای رنگی دل چسب دانش آموزان به موقع به بهای ۳۵ ریال منتشر شد و هجوم دانش آموزان در بعضی شهرها برای دریافت آن به قدری بود که شنیدیم بازار سیاه پیدا کرده و تا جلدی ۱۵۰ ریال هم به فروش رسیده است.
موفقیتی که کتاب جغرافیای پنجم ابتدایی کسب کرده بود، ما را به فکر انداخت که کتابی مانند آن با همان شرایط و نفیسی درباره جغرافیای ایران برای سال ششم ابتدایی آماده کنیم، ولی دشواری کار در این بود که درباره این کتاب فیلم و زینک و نقشه و تصویری در دست نبود و باید همه چیز را از آغاز آماده میکردیم. صنعتی زاده هنرمند بزرگ و گران قدر امروز، استاد پرویز کلانتری، را که در آن روزها جوانی پرشور و شوق بود، پیدا کرد و او سراسر کتاب را با نقاشیهای مناسب حال درباره معیشتهای ایرانی و محیط زیست آنها مزین کرد.»
گنجی که اکنون از معلم جوان و نخبه جغرافی، به استادی مسلط و کارکشته تبدیل شده بود، با به دست گرفتن پیاپی کرسیهای علمی و اجرایی ملی تا منطقهای و بین المللی، نقش مؤثرش را بر توسعه این دانش ایفا میکند. گنجی در گفت وگویی، تجربه تدریس در دانشگاه را این چنین مرور میکند: «من با دبیری در دانشگاه تهران شروع کردم و بعد از ۱۳سال استادیار این دانشگاه شدم. اولین کسی بودم که با تحصیلات عالیه جغرافیا به ایران برگشتم و در سال دوم گشایش دانشگاه تهران همراه با ۲ نفر از همکارانم رشته جغرافیا را پایه گذاری کردیم.» بعد از این ۶ نسل جغرافی دان در ایران تربیت شده است وگنجی به نوعی پدربزرگ این جریان است. او در ادامه این شرححال نویسی میگوید: «مدتی رئیس دانشکده و معاون دانشگاه تهران بودم. در دوران بازنشستگی هم دانشگاه بیرجند را تأسیس کردم. قبل از انقلاب، مدتی معاون پارلمانی وزارت راه بودم.
پس از انقلاب، در دوران جنگ ایران و عراق، مشاور وزیر دفاع بودم و حالا هم در دانشگاه شهید بهشتی مشاور دانشکده علوم زمین هستم و ۲ دانشجوی دکترا دارم. بیش از ۱۰۰ مقاله به فارسی و انگلیسی نوشته و ۱۴ کتاب درسی چاپ کرده ام. مهمتر از همه اینها انتشار کتابی با عنوان «جغرافیا در ایران از دارالفنون تا انقلاب اسلامی» است که داستان علم جغرافیا در کشور است. ۱۵ سالی است که با دانشنامه اسلامی همکاری میکنم و این اواخر با مرکز گفت وگوی تمدنها ارتباط نزدیک داشتم و قرار است اطلس جغرافیایی تمدنها را تهیه کنم.»
او در بهمن ۱۳۵۴ با دریافت درجه استادی ممتاز بازنشسته شد و از مهر۱۳۵۴ تا پایان سال۱۳۵۷ ریاست مؤسسه آموزش عالی امیر شوکت الملک بیرجند را برعهده داشت. گنجی همچنین در سال ۱۳۵۱ کتاب «بشر چیست ترجمه از آثار مارک تواین؛ و در سال ۱۳۵۳ «مجموعه ۳۳مقاله جغرافیایی» را چاپ کرد.
۳ آذر۱۳۹۰ شهرداری منطقه۷ تهران با خرید خانه گنجی به نگهداری این محل به عنوان محیط جاودان فرهنگ و خرد و روشنی اقدام کرد و یک سال پس از این نکوداشت بود که متأسفانه استاد دکتر محمدحسن گنجی در ۲۹ تیر۱۳۹۱ بر اثر زمین خوردن در خانه شخصی اش دچار خون ریزی مغزی شد و با وجود انتقال به بیمارستان و قرارگرفتن زیر عمل جراحی، به دلیل کهولت سن جان به جان آفرین تقدیم کرد. پیکر این استاد شهیر جغرافیا، پس از تشییع از مقابل دانشگاه تهران برای خاک سپاری به زادگاهش، بیرجند، منتقل و ۲مرداد۱۳۹۱ در بوستانی به نام خودش در خیابان توحید به خاک سپرده شد.
کارنامه زندگی این دانشمند گران مایه فهرستی درخشان است از جان گذاشتن به پای علم، خاک و وطن؛ بااین حال دوران زندگی وی به همان اندازه که سرشار از وطن پرستی و انسان دوستی بود، الگوی صادقانه و بی ریای خانواده دوستی و عشق به زندگی نیز بود، تا جایی که فرزندی نداشت، اما تا پایان عمر در کنار یگانه همسرش عاشقانه زندگی کرد و در اوج پیری و کهولت سن، چونان پرستاری یگانه از همسر بیمارش نیز مراقبت و دل جویی میکرد تا بیش از ۱۰۰ سال زندگی او چکیده مفیدی باشد از همه زیباییهایی که خداوند در جان بنده کوچکش قرار داده است، جان گنجی به حقیقت عصارهای از حقیقت جویی، صبر، دانش، عشق، ایمان و وفاداری بود. یادش ماندگار.
دکتر محمدحسین پاپلییزدی، جغرافیدان، پژوهشگر و نویسنده:
هماسعادتمند| درباره این خراسانی بزرگ نوشتهها بسیار است برای همین تصمیم گرفتیم در گفتگو با دو استاد نامدار جغرافیای مشهد، کمی هم از استادگنجی بشنویم. دکتر محمد حسین پاپلی یزدی میگوید: «۴۵ سال شاگردش بودم و رفاقت هم داشتیم. یک انسان بهتماممعنا علمی بود که بسیار میخواند و خط خیلی خوبی هم داشت. سرحال هم بود و در صدسالگی چهارطبقه پله را بدون آسانسور بهتنهایی بالا میرفت و اگر آن حادثه برایش اتفاق نمیافتاد، شاید سالهای دیگر هم عمر میکرد، چون افتاده نبود.
اما اگر از من بپرسید، میگویم شاخصترین ویژگی اخلاقیاش راستی و درستی بینهایتش بود. خاطرم هست در سالهایی که ریاست دانشگاه را برعهده داشت، ۲۰ میلیون تومان که آن زمان (پیش از انقلاب اسلامی) مبلغ هنگفتی بهشمار میرفت، برای توسعه دانشگاه به او سپرده بودند. هر آنچه خرج میکرد، مینوشت و وقتی هم که از ریاست دانشگاه کنار رفت، اداره به اداره را گز کرد تا باقیمانده آن را پس دهد.
این درحالی بود که آن زمان حقوقی نداشت، آنقدر که ناچار شده بود که برود در برخی مراکز ترجمهها شناسنامه و مدارک مردم را ترجمه کند، آنهم دانهای ۱۵ ریال. بعدها هم برای گذران زندگی، کتابخانه محبوبش با ۵۰۰۰ جلد کتاب را که مثل بچهاش دوست داشت و ۸۰ هزار قطعه عکس که از مناطق مختلف جهان گرفته بود، به کتابخانه آستانقدسرضوی فروخت. استاد گنجی را نمیشود تعریف کرد، او آنقدر بزرگ بود که سال ۲۰۰۰ بهعنوان مرد برتر هواشناسی جهان لقب گرفت و درخشانترین اثرش هم بهعقیده من «آبوهوای ایران» به زبان انگلیسی است؛ چون این کتاب وقتی نوشته شده (حدود ۷۰ سال پیش) که ایران هیچ منبع مطالعاتی یا پژوهشی دراینباره نداشته و این نخستین اثر دراینزمینه است.»
دکتر خدیجه بوزرجمهری، استاد جغرافیای روستایی دانشگاه فردوسی:
توصیف دکتر خدیجه بوزرجمهری هم از پروفسور گنجی با این کلمات توصیف میشود: «من بهصورت مستقیم شاگرد ایشان نبودم، اما در همایشهای بسیاری با استاد دیدار داشتم. خیلی اخلاقمدار بود و آرام و بیحاشیه حرف میزد. خاطرم هست وقتی با دانشجو یا استادان سر یک موضوع علمی به چالش میخورد، بحث نمیکرد. با لبخند نظر همه را میشنید و سر نظر خودش پافشاری نداشت، اما سوای اینها چیزی که هرگز از خاطرم نرفته و برایم همیشه عجیب بود، علاقه بیوصفش به خراسان بهویژه بیرجند بود.
یعنی مردی که به همهجای دنیا سفر کرده بود و مشغله کاری بسیاری هم داشت، هروقت به این سمت میآمد، امکان نداشت به زادگاهش سر نزند. مثلا یکبار با اینکه کهولت سن داشت و سفر برایش آسان نبود، پس از پایان یک همایش که اینجا برگزار شده بود، برخاست و راهی شهر خودش شد. درباره خدماتش هم که حرف بسیار است. استاد علاوه بر مقالات علمی بیشمار یک اطلس اقلیمی از ایران تهیه کرده است که هنوز هم بهعنوان یک مرجع کاربرد دارد. این درحالی است که شاید از عمر نگارش این اثر حدود سیچهلسال میگذرد.»